و چه سخت است وقتی هنوز لبریز دوست داشتن باشی؛
وقتي نبايد دوست داشته باشي و داري!
و چه سخت است فراموش نکردن؛
و چه سخت است پر از احساس باشی برای پنهان کردن؛
و پر از اشک باشی برای نريختن؛
و پر از حرف باشي برای انباشتن.
و چه سخت است فرو رفتن در دریای سکوت؛
و ته نشین شدن در اندوه و غم.
و چه سخت است خاموش بودن در روشنای روز؛
و بیداری در امتداد سياهي!
و چـــه سخت تر، گذشتن از آنی که از آنِ دیگری ست؛ دیگر
و چه احمقانه، شیرین است اصرار بر دوست داشتنِ تنها حادثه زندگیت؛
که در زمستان جوانه زد؛
و در بهار پژمرد.!
و چــــــه ســــخت است تحمل کردن در اوج ناتوانی!!!